از پشت شیشهها به خیابان نظر کنید!
بیشترین جستجوهای اخیر:
دالان
چالوس
ولیعصر
مجله
کشاورز
موردی یافت نشد
حساب کاربری
ورود
ثبت نام
خیابانها
بیشتر
همکاران
فروشگاه
دربارهی ما
0
هیچ خریدی نکردهاید!
مبلغ قابل پرداخت:
تومان
تکمیل خرید
ناحیه کاربری
خیابانها
بیشتر
همکاران
دربارهی ما
فلسطین؛ جدال چهرهها
دالان
فلسطین؛ انباشتِ خاطرات مشوش
فلسطین؛ جدال چهرهها
فلسطین؛ جدال چهرهها
تعداد بازدید: 620
نظر: 0
کاوش در خیابانها قرار نیست صرفاً به قصد بازگویی وقایع مهم و معرفی بناهای باارزش صورت بگیرد؛ در کنار این، باید از تاریخهای خرد و خاطرههای شخصی هم سخن گفت که گاهی در این میان گم میشوند و بعد از مدتی به دست فراموشی سپرده میشوند. خیابان فلسطین هم از این قاعده مستثنا نیست: ترکیبی است از یادمانهای خرد و کلان، خاطرههای جمعی و شخصی و گوشههای دیدهشده و دیدهنشده، و همین ویژگی است که آن را صاحب چهرهای چندگانه، یا اصلاً چند چهرهی متفاوت، میکند. چهرهی اول کاملاً تجاری است، با سه راستهی متفاوت که همنشینیشان در خیابانی واحد ترکیبی کممانند میسازد. احتمالاً خیابان فلسطین، در ذهن بسیاری از مردم، از ضلع جنوبی بولوار کشاورز آغاز میشود، اما تقسیمبندیها و تابلوهای شهری میگویند که فلسطین، یا دقیقتر فلسطین شمالی، از کمی بالاتر آغاز میشود، بعد از تقاطع جویبار و زرتشت. اگر این تقسیمبندی را ملاک بگیریم، درست در همان ابتدای مسیر، به اولین راستهی تجاری فلسطین برمیخوریم که پردهفروشیها هستند. پایینتر، بعد از بولوار کشاورز، نوبت راستهی عینکفروشیهاست که بیارتباط به وجه دوم خیابان نیست (که در ادامه به آن خواهیم رسید) و دست آخر، پایینتر از انقلاب، قبل از جمهوری، راستهی لباسفروشیهایی که معمولاً جز به عمدهفروشی رضایت نمیدهند. چهرهی دوم فلسطین، بخشی از آن است که وجه هنری-فرهنگی و ویژگی پاتوغگونهی آن را شکل میدهد. شاید بتوان مهمترین و شناختهترین نمود این وجه را کلاب کوچینی دانست که هنوز هم میشود به دیدار تن محتضر آن در ضلع جنوبی بولوار کشاورز رفت. احتمالاً تنها چیزی که میان این کوچینی و کوچینی محبوب دهههای چهل و پنجاه مشترک است، راهروهای منحصربهفرد آن به رنگ سفید و سیاه است؛ جز این، هرچه هست، کاریکاتوری از كوچیني سابق است که احتمالاً هر کسی را که دربارهی کوچینی سابق چیزی خوانده و یا آن را از نزدیک دیده، به طرفهالعینی، میرماند و میپراند.
عکس ۱- ورودی رستوران کوچینی (بالا) و درِ خانهای در خیابان فلسطین (پایین) که طرح و رنگش بیشباهت به کوچینیِ مشهور نیست. (عکسها از میلاد دارایی)
یکی دیگر از مهمترین نشانههای این چهرهی دوم، دو سینما در ضلع غربی و شرقی میدان فلسطین است که در خود خیابان فلسطین واقع نشدهاند و از آن فاصله دارند، اما حیات آنها بهنوعی با این خیابان گره خورده، به ویژه اولی که اصلاً اسمش را هم از اینجا گرفته: سینما فلسطین (گلدنسیتی سابق)، که زمانی شاهد صفهای پرشور دوستداران سینما بود و در چند دورهی برگزاری جشنوارهی فیلم فجر هم به سینمای اهل رسانه تبدیل شد، اما حالا آن وجه اول را تقریباً از دست داده و وجه دوم برایش باقی مانده، و رونقش به روزهای برگزاری جشنوارههایی مثل رشد و سینما حقیقت محدود شده است. ماجرای سینمای دوم هم، که فاصلهی بیشتری تا میدان دارد، چندان متفاوت نیست. سینما عصر جدید (تخت جمشید سابق) در دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ یکی از پررونقترین سینماهای پایتخت، به ویژه در ایام جشنواره، بود و نمایش فیلمهای خارجی، از جمله آثار تارکوفسکی و پاراجانف، آن را به وعدهگاه دانشجویان و شیفتگان سینما بدل کرده بود، اما حالا و با ظهور پردیسهای سینمایی کمتر کسی سراغی از این سینما و سینماهای مشابه آن در مرکز شهر میگیرد. با وجود این، نباید فراموش کرد بسیاری از این سینماها، با همهی ضعفها، کار معماران نامدار زمانهی خود هستند و گوشهای از دقت و ذوق معمارانهی آنها را میتوان در ساختمانها و سالنهای این سینماها دید (به عنوان مثال، خود سینما فلسطین کار اوژن آفتاندلیانس، معمار تالار وحدت، است)، اما اغلب پردیسها، با ظاهری مشابه و بدون نشانهای که بر هویت و شخصیت سینما گواهی دهد، گویی نتیجهی کار یک نفرند!
اما چهرهی دوم فلسطین صرفاً منحصر به سینماها نیست؛ بخش مهمی از این سیما را دانشگاه و دانشجوها ساختهاند. جدا از نزدیکی به دانشگاه تهران، حضور دو دانشکدهی هنر و معماریِ تهران مرکز و هنر و معماریِ تهران جنوب (که معلوم نیست چرا در مرکز شهر، آن هم بالاتر از واحد تهران مرکز، واقع شده)، یکی دیگر از دلایلی است که باعث میشود چهرهی دوم فلسطین را جدیتر بگیریم و ببینیم، هرچند این اواخر، به لطف سیاستهای سیاستزدای مسئولان دانشگاه آزاد، واحد تهران مرکز از آنجا رخت بربست و به نقطهای در شمال شرقی تهران پرتاب شد (و پازل اینطور تکمیل شد: دانشکدهی واحد تهران جنوب در مرکز تهران، دانشکدهی واحد تهران مرکز در شمال شرقی تهران). شاید حضور همین دانشکدهها، در یکی دو دههی گذشته، مقدمهای بود بر تغییراتی جدیتر در ضلع جنوبی میدان فلسطین: احداث چند کافه در آن حوالی، مثل کافه اگزیت و گیو و ویکافه؛ رونق گرفتن ساندویچی اولدوز (که مدتی پیش تعطیل شد)؛ افزایش احتمالی تعداد عینکفروشیهای آن مسیر به دلیل استقبال دانشجویان هنر و یا، در آخرین نمونه، احداث خانهی وارطان در ضلع غربی میدان فلسطین. دانشجویان دههی ۱۳۷۰ دانشگاه سوره هم از ساختمانی در انتهای فلسطین جنوبی، کوچهی لقمانالدولهی ادهم، میگویند که زمانی در اختیار آن دانشگاه بوده، اما ظاهراً سورهنشینها هم چارهای جز رفتن نداشتهاند. آیا کوچیدن
سرنوشت محتوم فلسطیننشینهاست؟
عکس ۲- دیوار ساندویچی تعطیلشدهی اولدوز (عکس از میلاد دارایی)
اما فلسطین سرکشتر از اینهاست، به این دو چهره قانع نیست و روی دیگری هم دارد: فلسطین سیاسی، که پیوندی سفتوسخت با نهاد حاکمیت دارد. کافی است از اسمش آغاز کنیم که زمانی «کاخ» بوده و حالا «فلسطین» است: اولی به کاخ مرمر، اقامتگاه سابق خانوادهی سلطنتی، در منتهاالیه جنوبی خیابان فلسطین اشاره دارد، دومی به ساختمان سفارت فعلی فلسطین، که زمانی متعلق به احمد قوامالسلطنه بوده. نتیجه اینکه، فلسطین همواره محلی مناسب برای سکنا گزیدن جماعت وزیر و وکیل، و پیاده کردن برنامههای مورد نظر هیأت حاکم بوده ـ ادعایی که مصداق دیگرش را میتوان در ضلع جنوب غربی میدان فلسطین دید: مسجدی بزرگ و باشکوه که اواسط دههی ۱۳۸۰ ساخته شد و حالا به یکی از قطبهای گردهماییهای مذهبی تبدیل شده است. عابر بیخبر ممکن است از ساخت سه مسجد در ضلع جنوب غربی، شرقی و غربی میدان[۱]، با فاصلهای اندک از یکدیگر، تعجب کند، اما عابر باخبر ممکن است به تعداد سینماهای آن محدوده دقت کند و پاسخ پرسشش را دریابد. راویان موثق میگویند محل فعلی مسجد امام صادق پیشتر دفتر کار عبدالعزیز فرمانفرماییان، معمار نامدار، بوده است، که خود میتواند بر وجه هنری-فرهنگی این خیابان گواهی بدهد. در مقابل و در ضلع جنوب شرقی میدان، وجود منزل غلامحسین ابتهاج، یکی از شهرداران تهران در دههی ۱۳۲۰ و پس از آن، دلیل دیگری است بر وجه سیاسی-حاکمیتی خیابان، از ابتدا تا همین حالا. پایینتر از میدان، نرسیده به دانشکدهی [سابق] هنر و معماری تهران مرکز، ساختمان دیگری وجود دارد که این وجه را، به واسطهی پیوندی سفتوسخت با ایدئولوژی مسلط، تشدید میکند: ساختمانی قدیمی با معماری منحصربهفرد، که حالا دبیرخانهی شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
ساختمان شورای عالی انقلاب فرهنگی (عکس از میلاد دارایی)عکس ۳- ساختمان دبیرخانهی شورای عالی انقلاب فرهنگی (عکس از میلاد دارایی)
و باز نمونهای دیگر: کمی پایینتر از تقاطع فلسطین-جمهوری، خانهای متروک وجود دارد که البته وجود لولههای گازکشی روی دیوارش نشان میدهد تا همین یکی دو دههی پیش به آن رفتوآمد میشده. خانهای است با وضعیتی مشابه بسیاری از خانههای همدورهاش، که هر بار ویرانیاش شتاب بیشتری میگیرد. حالا دیگر پنجرههایش شکسته، بخشی از سقفش فروریخته و چند جایی از در و دیوارش را آگهیِ تخریبچیهای دستبهنقدی پوشانده که اینطور مواقع، چون «کرکسی گشودهبال[۲]»، بر فراز چنین خانههایی به پرواز درمیآیند. خانه زمانی متعلق به احمد متیندفتری بوده، حقوقدان و سیاستمدار مشهور دورهی پهلوی اول و دوم، که خانهاش چند صد متر بالاتر از خانهی پرماجرای پدر همسرش بوده: محمد مصدق. اگر خانهی اول گشادهدستانه امکان بازدید را برای رهگذران کنجکاو فراهم کرده، دومی حتا همین را هم دریغ میکند: بازدید امکانپذیر نیست، به سمت شمال خیابان حرکت کنید.
▪️▪️▪️
قصهی فلسطین انگار قصهی همین تضادهاست، همین دو چهرهی دور و نزدیک، همین حدیث تلاش برای پیروزی یکی و شکست دیگری. و با اینهمه، چه بسیار نامها و مکانها که در این روایت فشرده از آنها سخنی به میان نیامد: رستوران تاپو (جایی تکافتاده در قسمت بالایی فلسطین، که یکی دو سال پیش ظاهر و غذاهایاش را بهکلی تغییر داد، مشتریپسندتر شد و از دنجی و خلوتی قبل به درآمد)، بوتیک میمی (متعلق به نسل و جنسی از پوشاکفروشیهای تهران که میتوان دربارهی آنها یادداشتی جداگانه نوشت)، رستوران ضامن (که گویا اولین مزون لباس عروس در تهران بوده و حالا، پنج دهه پس از آن روزها، به رستورانی با طراحی دلپذیر بدل شده) و کتابفروشی فروهر (که احتمالاً کاملترین مرجع کتابهای مربوط به دین زرتشت و زبانهای باستانی است)، همه و همه، گوشهای از تاریخ پرخاطرهی خیابان فلسطیناند.
پانویس
[۱] – این سه مسجد، به ترتیب، عبارتاند از: مسجد امام صادق، مسجد قدس، مسجد امام باقر
[۲] – ترکیب از احمد شاملو است، در شعر «در جدال با خاموشی».
مقاله قبلی
مقاله بعدی